دل نوشته های شبانه
دل نوشته های شبانه
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش
خلاصه آمار
بایگانی
فروردين ۱۴۰۰
(۱)
مهر ۱۳۹۷
(۱)
شهریور ۱۳۹۶
(۱)
فروردين ۱۳۹۶
(۱)
خرداد ۱۳۹۵
(۱)
مهر ۱۳۹۴
(۳)
تیر ۱۳۹۴
(۳)
شهریور ۱۳۹۳
(۱)
خرداد ۱۳۹۳
(۱)
آبان ۱۳۹۲
(۲)
آخرین مطالب
۰۰/۰۱/۰۸
نامه ای به خدا
۹۷/۰۷/۱۴
شام غریبان
۹۶/۰۶/۰۷
مرگ بر آمریکا یعنی: نفی فرعون زمان
۹۶/۰۱/۲۲
اتفاقات، تلنگری به خود واقعی
۹۵/۰۳/۲۳
شب وداع
۹۴/۰۷/۲۵
روزهای فراموش نشدنی
۹۴/۰۷/۲۰
بهشت گمشده
۹۴/۰۷/۱۴
ورود به حلقه بندگی
۹۴/۰۴/۲۹
شب های به یاد ماندنی
۹۴/۰۴/۱۷
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم
چنین مطلبی وجود ندارد